منم که شُهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که شُهره ی شهرم به عشق ورزیدن *** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم *** که در طریقت ما کافری است رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات *** بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست *** به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به مِی پرستی از آن نقش خود زدم بر آب *** که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه *** کِشش چو نَبْوَد از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس *** که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خطّ یار بیاموز مهر با رخ خوب *** که گِرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ *** که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
1. من در عاشقی و مستی، شهرت پیدا کرده ام و هرگز چشم خود را به نگاه بد آلوده نکرده ام؛ من عاشقم و تمام مردم نیز می دانند؛ من عاشقم چون همه ی هستی، زیبا و دوست داشتنی است؛ بد دیدن از آلودگی دید ماست.
2. ما رندان و عاشقان به عهد و پیمان خود وفاداریم و سرزنش ملامت کنندگان را تحمل می کنیم و شاد و مسروریم؛ زیرا در آیین و مذهب عاشقی و رندی رنجیدن از دیگران، کفر و ناسپاسی است.
3. به پیر باده فروش گفتم که راه نجات و رستگاری چیست؟ او جام شرابی خواست و گفت:ندیدن و نگفتن عیب دیگران، روح انسان را آرام می کند و رستگاری را به ارمغان می آورد.
4. هدف و آرزوی دل از تماشای زیبایی های عالم چیست؟ هدف این است که به کمک چشم، چهره ی زیبای تو را ببینیم و از آن بهره ای ببریم؛ هدف دیدن زیبایی ها و رسیدن به وصال معشوق است.
5. من با باده نوشی، خود را محو و نابود کردم و غرق در شراب شدم، تا به وسیله ی آن نقش غرور و خودپرستی خود را ویران سازم؛ غرور و خود پرستی ام را درهم بشکنم.
6. ای معشوق! به لطف و توجه گیسوی تو امیدوار و مطمئن هستم، و گرنه بدون کشش و عنایت معشوق، کوشش ما برای وصال فایده ای ندارد. ای خدا! به عنایت تو امید دارم.
7. از این مجلس ریا و فریب به سوی میکده و خرابات روی می آوریم، زیرا نشنیدن پند و نصیحت واعظان بی عمل واجب است؛ به میکده می رویم که در آنجا خودپرستی و خودستایی و خودنمایی نیست.
8. از خطی که گرد چهره ی زیبایی معشوق قرار دارد، عاشقی و مهرورزی را بیاموز؛ زیرا گرد صورت زیبارویان گشتن بسیار دل پسند و زیباست؛ زیبایی را ببین و تماشا کن.
9. ای حافظ! جز لب ساقی و لب جام شراب، چیزی را نبوس؛ زیرا بوسیدن دست زهد فروشان که با تظاهر با تقوی مردم را می فریبند، خطاست.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}